ای عــاشـقـانِ کـلِّ دنـیـا؛جـان رسـیــده
سررا فـرود آرید چون سلـطان رسـیده
آمد امـامی که شـریـف ومهـربان است آمد بـزرگی که یـقـیـنـاً خوشبیان است
ارثـیـهها دارد زحـیـدرحـضرتعشق آمد کسیکه بیگـمان زهـرانشاناست
از نـسـلِ ایـن آقـا قـیــامـتهـا بـپـا شــد او جدِّ پاکِ حضرت صاحب زمان است
این ضامن آهوست دریای عطوف است
تـنـهـا امامِ مـهـربـانـیکـه رئـوف است
یــاران!، بـشـارت آمـده فـرزنـدِ زهــرا او بـضـعـهای باشـد بـرای جـانِ طـاهـا
آمـد عـلـیِ دیـگــری …مـانـنـدِ حـیــدر آمــد امــامِ دیـگــری…مــانــنـدِ مــولا
سـرشـار ازلـطـفـش تمامِ کائـنات است او دسـتـگـیـری مـیکـنـد از کـلِّ دنــیــا
او آبــروداری کــنـد بــا یـک اشـــارت
کارش کـرامت در کـرامت درکـرامت
آمد امـامی که سراپـا فـیـضِ نـور است آمـد امـام مـهـربـانـی که صـبـوراسـت
دردامنِ تطـهـیـر آمد حـضـرت عـشـق رجس و پلیدیها یقین دارم که دوراست در خــانـۀ مـوسـی قـیـامـت کــرده آقــا از یُمنِ اوکلِّ جهان شورونشوراست
بـایـد کـه رو آریــم بر آقــای مــشــهــد تا خـاطـره سـازیم باشـبهـای مـشـهـد
با جـرعـهای از آب سـقـاخـانه؛مسـتـیم بایدبخـوانـنـد ما هـمـه شـیـدایمـشـهـد
گرد وغبارِاین حوالی چون مسیح است دلها گـره خورده فـقـط درپای مشـهـد